نتایج جستجو برای عبارت :

مهندسی تَکرار

سلام
روز مهندس رو به همه تَکرار کن ها ، تَکراری ها ، عارف بره روحانی بیادها ، استخر بروها ، مهندسای تَکرار ، باعث و بانی حال افتضاح اقتصادی تبریک نمیگم که هیچ بهشون میگم :
وقت معذرت خواهی از مردمه
 
 
 
 
پ.ن: یه مهندس میشه شهید باکری ، شهید چمران ، شهید شهبازی که به خاطر خدا ، دین و وطنشون از خیر دنیا و همه چیزش میگذره ... یه سری هم (مثلا) مهندس هستن که چند ماه کشورو بهم میریزن و کشور رو تو شرایط بحرانی می برن ... تَکرار میکنم شرایط بحرانی
یافتم جایی که خوابیدن خوش استحاصل تَکرار را چیدن خوش است حرف بی خود می زند شفافیتبر سر خوان اند و بلعیدن خوش است عکس سلفی ابتدای راه بود پای آن ها لایک کوبیدن خوش است مثل تضمین است امضای کریتیترهای شاذ چاپیدن خوش است چون خریت آرکاییک و خز استپس به جایش لفظ شرقیدن خوش استگر که سوزانده بخاری بچه ایبی خیالش چانه خاریدن خوش استوزن چادر درد دارد پس از آنسود بردن بعد، نالیدن خوش استچون نظارت روی ورزش لازم استدر تب فوتبال روسیدن خوش استبی خیال گاز
نمیدونم تا وقتی که زنده هستیم و حافظه یاری میکنه قرارهست  چند مترادف دیگه برای این ترکیب نحسِ «خطای انسانی» توی ذهنمون نقش ببنده!
خبرِ ناوچه کنارک رو میخونم و ذهنم قفل میشه.
 
+راستی از جعبه سیاه پرواز اکراین چه خبر؟
++برای اینان ارزان تر و بی ارزش تر از جانِ آدمی هم هست؟ 
 
رئیس‌‌جمهور حول و حوش ساعت نه و نیم-ده در کاخ سعدآباد که نزدیک خانه‌اش است، پیدایش می‌شود. امروز کمی خسته است. نیاز دارد کمی استراحت کند. به کنار دریای خزر می‌رود و قدم می‌زند، در حالی که تهران یک هفته به علت آلودگی هوا تعطیل است. آقایی دارد آن بغل چرت می‌زند، انگار نعمتی وزیر سابق صنعت و معدن است. یک نفر دیگر دارد داد می‌زند و میکروفون خبرنگار را گرفته و می‌خواهد زمین بزند، عباس آخوندی است که پرخاش می‌کند:«شما حرفه‌ای نیستید و از خبرنگ
باز امشب دلتنگی از شش جهت هجوم اورده. یا همون از شش جهتم راه ببستند. دلتنگی برای همه‌چیز و همه‌کس. باید درس بخونم ولی در فس ترین حالت ممکنم. پیاده روی هم پاسخگو نیست انگار. این چهارمین آلبوم نامجو میچسبه. اندازه‌ی خیلی از آلبوم های دیگه‌ش.
 
+ نوید اومد چهارتا اوریگامی نازنینمو برداشت برد. گفت برات صندلی چوبی درست می‌کنم. گولم زد فک کنم.
++ 28 هم میره اینترنی و کاش منم میتونستم مفید باشم.
+++ وقتی به خودم فکر می‌کنم که ممکنه یه زمانی توسط هر آدمی
اینقدری که چند سال سرم، گرم سیاست بود و وارد گروه ها و ... شدم و چیزایی فهمیدم که خیلیا نفهمیدن 
دیگه واقعا نمیکشم برم سمتش. 
از بچگی با سیاست بزرگ شدیم. با این و اون نشستیم. حالا اگه بگن نماینده مجلس میاد پاشو بیا یه چیزی بگو، نه تنها نمیرم که حتی فکر رفتن هم ندارم 
رغم اصرار همه از تشکیلات کشیدم بیرون اما ... 
هنوز دلم میخواد باشم حتی رو یک نفرم شده تاثیر بذارم ... 
که ۴ ماه دیگه نیاد تو انتخاب یه لیستو تَکرار کنه و ۵ ماه بعدش به همه فحش بده ... 
شخص
اینقدری که چند سال سرم، گرم سیاست بود و وارد گروه ها و ... شدم و چیزایی فهمیدم که خیلیا نفهمیدن 
دیگه واقعا نمیکشم برم سمتش. 
از بچگی با سیاست بزرگ شدیم. با این و اون نشستیم. حالا اگه بگن نماینده مجلس میاد پاشو بیا یه چیزی بگو، نه تنها نمیرم که حتی فکر رفتن هم ندارم 
رغم اصرار همه از تشکیلات کشیدم بیرون اما ... 
هنوز دلم میخواد باشم حتی رو یک نفرم شده تاثیر بذارم ... 
که ۴ ماه دیگه نیاد تو انتخاب یه لیستو تَکرار کنه و ۵ ماه بعدش به همه فحش بده ... 
شخص
در دوران ارجمندی کهتران و حاشیه‌نشینی مهتران، کافی است سخن حقی بر زبان جاری کنی. ارتش دروغ و بیگانه‌پرست مثل لشکری از زنبورهای وحشی به سمتت حمله‌ور می‌شوند تا زبانت را نیش بزنند. از فرق سر تا نوک پا فرنگی شده‌اند و دم از وطن می‌زنند. کدام وطن؟ وطنی که برای زاییدنتان هم بدان پشت پا می‌زنید؟ وطنی که حاضر نیستید ذره‌ای خوشی‌هایتان را فدایش کنید؟ شما از هنر اصیل چه می‌دانید؟ هنر جایگاه بزرگان است، جایگاه اندیشمندان است، جایگاه عارف مسلکا
در دوران ارجمندی کهتران و حاشیه‌نشینی مهتران، کافی است سخن حقی بر زبان جاری کنی. ارتش دروغ و بیگانه‌پرست مثل لشکری از زنبورهای وحشی به سمتت حمله‌ور می‌شوند تا زبانت را نیش بزنند. از فرق سر تا نوک پا فرنگی شده‌اند و دم از وطن می‌زنند. کدام وطن؟ وطنی که برای زاییدنتان هم بدان پشت پا می‌زنید؟ وطنی که حاضر نیستید ذره‌ای خوشی‌هایتان را فدایش کنید؟ شما از هنر اصیل چه می‌دانید؟ هنر جایگاه بزرگان است، جایگاه اندیشمندان است، جایگاه عارف مسلکا
خب
اول از همه بگم که حساب روزهایی که تو خونه موندم از دستم در رفته :))
این روزا فقط برای خرید سیگار از خونه می‌زنم بیرون!
 
و اما بعد...
اولش یه کم برام خوش‌آیند بود... نمی‌دونم ذاتا درون‌گرام یا برون‌گرا! ولی به هر حال الآن کمی درون‌گرام و این خلوت اجباری برام جذاب بود (تَکرار می‌کنم، روزهای اول!)
بعدش یه کم کلافه شدم! اصلا به این سبک زندگی کردن عادت نداشتم... یاد نگرفته بودم که تو این شرایط باید چی‌کار کرد؟! انقدر هم یهویی اتفاق افتاد که براش آ
پ.ن.1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)
---------------------------
آزمایش هسته‌ای برای پیدا کردن کلیه‌ی گم‌شده‌م :)) بی‌حالی بخاطر تزریق‌هایی که بهم کرده بودن + دو روز نباید نزدیک کسی می‌شدم بخاطر تشعشع‌هایی که داشتم.. (آخرش هم پیدا نشد! :دی)
دیدن اولین بارون پاییزی... قبلیا رو تو جلسه بودم :|
جدی(تر) شدن دانشگاه و الزام به درس خوندن هفتگی و ...
درگیریای شریف :| پیگیری گرفتن دا
می دانم احتمالا دیده اید اما عکس ها را باید خیره شد.اینجا نه پاریس هست نه لندن.اینجا یکی از بزرگ ترین صفحات تاریخ است. برخی متولدین دهه شصت یا هفتاد که آخرین کتاب تاریخی که مطالعه کردند همان تاریخ دبیرستان است و سیاست را کثیف میدانند و از آن دوری میکنند ، از بانوان داخل این سه عکس بیشتر میدانند که سال 57 و 58 چه شد ! باورتان میشود ؟! تَکرار میکنم. بعضی علامه صفتانِ امروزی، بیشتر از کسانی که در زمان خودشون زندگی می کردند ؛ میدانستند.این روشن فکران
⭕️داستانهای مدیریتی ( روزگار دلار و کلید)

◾️شاه به وزیر دستور داد که تمام شترهای کشور را به قیمت ده  سکه طلا بخرند.
❗️وزیر تعجب کرد و گفت: اعلیحضرت حتماً بهتر می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم.
شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن.وزیر تمام شترها به این قیمت را خرید.
〰️شاه گفت حالا اعلام کن که هر شتر را بیست  سکه می خریم. وزیر چنین کرد و عده دیگری شترهای خودشان را به حکومت فروختند.
〰️دفعه بعد سی  سکه
حالا که سالگرد آیت الله هاشمی رفسنجانی است و بازار بازنوشت خاطرات و خطرات رونق دارد، می خواهم خاطره ای عجیب و غیرقابل باور مربوط به ایشان را اینجا بنویسم. اواسط اسفند نود و چهار، وقتی هاشمی آراء تهران را با اختلاف غیرقابل منازعه ای برده بود و آن لیستِ تَکرار توانسته بود آیت الله یزدی و آیت الله مصباح را از گردونه خارج کند، فضای عجیبی بر تهران حاکم بود. روحانی در اوج بود، خاتمی و هاشمی هم. لیستی را برای رهبری آینده بسته بودند، به زعم خودشان. ر
حتماً تاکنون دلایل بسیاری برای سقوط آزاد ریال شنیده‌اید. از دخالت خارجی گرفته تا تحریم و سوءمدیریت. حالا بیایید از زاویه‌ی دید دیگری به سقوط یک-شبه‌ی ارزش پول ملی و تثبیت نرخ برابری آن با دلار در روزهای اخیر نگاه کنیم. زاویه‌ای که شاید نه قطعاً اما احتمالاً می‌توانسته دلیل محکمی برای آغاز این داستان باشد.
تقریباً دو سال پیش، از هراس دلار ۵۰۰۰ت، عده‌ی بسیاری، رأی به روحانی را تَکرار کردند. این که برخی به‌ظاهر حزب‌اللهی‌ها، با چماق «رفت
حرف ها و حقایقی در درونم وجود دارند که فقط باید آن ها را به پروردگارم و امامم بگویم و نمی توانم - شفاهاً - این کار را بکنم. ولی می توانم بنویسم. و نتیجه می دهد شوق زیادم برای نوشتن. با اینکه هدفم از در این وبلاگ نوشتن، حقیقتا "خوانده شدن" نیست اما در مورد میل بی پایان انسان ها ( و من ) به ابراز وجود و بیان خود، باید به خوانندگان این وبلاگ بگویم که کسی را سرزنش نمی کنم اگر این نوشته ها - که گاهاً چرت محض می شود - را نصفه و نیمه ول کرد و صفحه را بست. بگذری
حتماً تاکنون دلایل بسیاری برای سقوط آزاد ریال شنیده‌اید. از دخالت خارجی گرفته تا تحریم و سوءمدیریت. حالا بیایید از زاویه‌ی دید دیگری به سقوط یک-شبه‌ی ارزش پول ملی و تثبیت نرخ برابری آن با دلار در روزهای اخیر نگاه کنیم. زاویه‌ای که شاید نه قطعاً اما احتمالاً می‌توانسته دلیل محکمی برای آغاز این داستان باشد.
تقریباً دو سال پیش، از هراس دلار ۵۰۰۰ت، عده‌ی بسیاری، رأی به روحانی را تَکرار کردند. این که برخی به‌ظاهر حزب‌اللهی‌ها، با چماق «رفت
♦سین مثل سردار...باورش باورمان نبود...بانگ رحیلت را که سر دادند عجب داغی نشست بر قلبهایمان..گویی پتکی سنگین بر فرق خواب ناز ما بود!خواب...راستی چرا در خوابهای همیشه خوابم چشمهای همیشه بیدارت را سیر به تماشا ننشستم تا هم اینک چشمهایم روضه ی نبودنت را نگریند..حاج قاسم جان ما!!میدانم بیداری سهم تو بود وخواب سهم من ها!میدانم کرب و بلا سهم تو بود و تَکرارتشکیک ها و تزویرها و #فتنه ها سهم امان نامه خواه ها⛔⛔اما تو به تنهایی یک لشگر بودی# سردار...یک قلب
:small_red_triangle_down:مجتبی شیرازی و دامادش(یاسر الحبیب):small_orange_diamond:مجتبی برادر دیگر سید صادق است که اکنون در انگلیس حضور دارد و در کسوت علما ظاهر می‌شود. :small_orange_diamond:فیلم صحبت‌های سید مجتبی علیه مقام معظم رهبری و مجموعه فحش‌های رکیک وی نسبت به ایشان، هزاران بار در فضای مجازی تَکرار شده است و به جرات می‌توان گفت که از میان تمامی جریانات ضد انقلاب اسلامی ایران و انقلاب اسلامی در سرتاسر دنیا، هیچ‌کدام چنین جسارتی در توهین نسبت به ایشان نداشته‌ا
و بله... امروز اول صبح برای اولین بار دخترا رو تنها گذاشتم پیش باباشون و خودم رفتم برای رأی دادن. فکر کنم امسال از رهبری هم زودتر رأیمو انداختم تو صندوق [خنده] الهی شکر که اولین جداییم از دوقلوها تو راه خون شهدا بود (الان حرص بعضی از دوستای وبلاگیم از این جمله درمیاد و میکوبن روی دیسلایک [خنده])
 
خب پس بذارین بقیه تونم حرص بدم. من و همسر توی هفته اخیر نشستیم سخنرانیهای رهبری ، مخصوصا در یکماه اخیر رو تجمیع کردیم و به این نتیجه رسیدیم که مبتنی بر
و بله... امروز اول صبح برای اولین بار دخترا رو تنها گذاشتم پیش باباشون و خودم رفتم برای رأی دادن. فکر کنم امسال از رهبری هم زودتر رأیمو انداختم تو صندوق [خنده] الهی شکر که اولین جداییم از دوقلوها تو راه خون شهدا بود (الان حرص بعضی از دوستای وبلاگیم از این جمله درمیاد و میکوبن روی دیسلایک [خنده])
خب پس بذارین بقیه تونم حرص بدم. من و همسر توی هفته اخیر نشستیم سخنرانیهای رهبری ، مخصوصا در یکماه اخیر رو تجمیع کردیم و به این نتیجه رسیدیم که مبتنی بر صح
درین نوشته‌ی علمی قصد داریم شما‌را با اشکال سئو(کلاه سپید، کلاه سیاه  و کلاه خاکستری ) آشنا کنیم تا بدانید بسته به پروژه ای که در چنگ دارید از کدام یک بیشترین به کار گیری را داشته باشید.به طورکلی در افسانه ها رنگ سیاه نماینده ی شر, سپید نماینده ی نه و خاکستری چیزی دربین این دو میباشد.درباره با اشکال سئو نیز قصه نسبتاً به همین صورت میباشد.در شرایطی که این پست را تا آخر بخوانید در خواهید یافت که هرگونه ی سئو را در چه روزگار هایی به فعالیت برید.ب
امروز خیلی زود تمام می‌شود. هیچ روزی نمی‌ماند؛ اما از هر روز یک چیزهایی در زندگی ما ته‌نشین می‌شود. آن چیزی که از این انتخابات ته‌نشین می‌شود به‌نظرم مهم‌تر از نتیجه انتخابات است.یک تلقی عجیبی در این انتخابات بود که با وجود آن که اصلا قابل دفاع نیست، اما ریشه در ساخت فرهنگی و اجتماعی ما دارد.ما کلا پیروزی یا شکست سیاسی را نه پیروزی و شکست واقعی خودمان، آرمان‌مان یا فکر و اندیشه‌مان که نوعی پیروزی یا شکست آب‌روی سیاسی می‌دانیم.حتی در ز
انگار زمان حافظ هم دعوای ژن‌های خوب رونق داشته که حافظ تیکه می‌اندازد:
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد  
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
 
می‌خواهم مقایسه‌ای کنم و نتیجه‌ای...
حکایت آن ۲۳ نفر را که شنیده‌اید، ۲۳ نوجوان که حزب بعث هرچه می‌کند نمی‌تواند از آنها علیه امام و انقلاب حرفی بگیرد، آن را هم نشنیده باشید، خاطرات مقاومت بزرگ‌مردان این نهضت مقابل شکنجه‌ها در زندان‌های ساواک و بعث به قدری هست که به گوش هر کداممان یکی خورده باشد.
حکایت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها